ایران باستان، مبدع صنعت پست در جهان – قسمت اول

0

« نه برف، نه باران، نه گرما و نه تاریکی شب نمی‌تواند پیک‌های تندرو را از حرکت بازدارد.» شاید خیلی‌ها این جمله را در بالای دفتر پست مرکزی نیویورک خوانده باشند؛ اما کمتر کسی  می‌داند، این جمله ترجمه بخشی از توصیف هرودوت، از پیک‌های داریوش است. پیک‌هایی که نخستین ماموران لجستیک جهان بودند که در سرزمین ایران با سیستمی کاملا مدرن و به روز نامه‌ها و بسته‌ها را از شهری به شهری و حتی از کشوری به کشور دیگری می‌بردند.

ایرانیان بنیان‌گذاران آمادگاری یا لجستیک یا پست با مدیریتی کاملا مدرن بودند. نظامی که بعدها در اروپای بعد از رنسانس به عنوان نظام عمومی لجستیک یا آمادگاری یا نام عمومی‌تر پست در سراسر جهان در کار جابه‌‌جایی نامه‌ها، بسته‌ها و اشیای افراد مختلف در جهان شد.

کوروش یا داریوش مساله این است

سالها پیش ورقه‌ای پاپیروس متعلق به سال ۲۵۵ قبل از میلاد مسیح در منطقه «هیبه» مصر پیدا شد؛ که گفته‌ می‌شود یکی از قدیمی‌ترین اسناد پستی جهان است. سندی که در آن از سازمان و تشکیلات پستی و تعداد پیک‌ها و راه‌های ارسال نامه‌ها و مدارک اطلاعات مفصلی دارد. براساس این اسناد، بیشترین دریافت‌کنندگان مرسوله‌ها فرعون مصر و وزیر دارایی او بودند. سندی که نشانی از رد پای نظام حمل و نقل کالا و به اصطلاح “پست رله” از ایران را در خود داشت.  سیستمی که بین مورخان یونانی در مورد سازنده آن اختلاف وجود دارد و  گزنفون، کوروش را بنیانگذار آن و هرودوت، داریوش را مبدع آن می‌داند.

گزنفون در کتاب کورپدیا یا کوروش‌نامه نوشته که سازمان پیک از زمان بنیانگذار سلسله هخامنشیان ایجاد شد تا  بتوانند پیام‌های شاه را به سرعت به مناطق مختلف ایران ارسال کنند. براساس نوشته گزنفون علت ایجاد سیستمی برای انتقال سریع  این بود که پادشاهی هخامنشی خیلی زودتر از آن چه کوروش گمان می‌کرد بزرگ شد. تاریخ‌نگاران همه بر این نکته متفق هستند که مرزهای ایران در دوران هخامنشیان یکی از بزرگترین مرزهایی بود که یک امپراتوری در مرزهای فلات ایران به خود دیده بود و از مصر تا ماورالنهر ادامه داشت. برای همین او برای رساندن پیام‌هایش به سراسر امپراتوریش نیاز به سیستمی داشت که آن‌ها را به سرعت جابه جا کند.

به نوشته گزنفون کوروش با مطالعه فاصله‌ها و قدرت و توان اسب برای تاختن در مسیرها، مکان‌هایی را مشخص کرده و ایستگاه‌هایی ساخته بود که هر سوار با رسیدن به آن می‌توانست به سوار دیگر و اسب تازه نفس دیگری بدهد تا او سمت مقصد برود. براساس حساب و کتاب آن زمان هر اسب در فاصله ۲۴ کیلومتر می‌توانست با سرعت بالا حرکت کند. اما بیشتر از این توان خود را از دست می‌داد. البته هر اسب مسیر مشخصی را می‌توانست بدون ایستادن چهار نعل برود و بعد از آن باید کمی سرعت خود را کم می‌کرد تا نفسش تازه شود پس در مکان‌های مشخصی سنگ‌هایی بود که سوار سرعت اسب را کم و زیاد کند.

در محل نگهداری اسب‌ها چندین اسب و سوار منتظر بودند تا پیک برسد. در هر کدام از این ایستگاه‌ها از سوارکاران پذیرایی می‌شد و اسب‌های از نفس افتاده را با اسبی تازه نفس جایگزین می‌کردند. این پیک‌ها به نوشته گزنفون مردانی تربیت شده بودند که نه سیاهی شب و نه سرخی آفتاب ظهر، نه سرمای زمستان و نه گرمای تابستان، نه برف و نه باران و طوفان هیچ‌چیز جلویشان را نمی‌گرفت. او معتقد بود سرعت این پیک‌ها چنان بود که حتی درناها هم به آنها نمی‌رسیدند.

هردودت اما ماجرای این پیک‌های بادپا را مربوط به دوران داریوش اول می‌داند. به روایت مورخ یونانی داریوش نام این گروه را آنگاریون گذاشت؛ مردانی که استاندایی (Astandai)یا حاملان نامه نیز نامیده می‌شدند. البته کلمات دیگری هم  درباره اسم آنها به کار برده می‌شد.

در الواح تجاری و اقتصادی که از تخت‌جمشید به دست آمده واژه «پیردزیش» تکرار شده است که به همین دستگاه‌چاپارخانه و پیک‌های شاهی اشاره می‌شده است. در الواح نام پیک‌ها را” برید” می‌نامیدند. برخی از مورخان معتقدند که این جمله از کلمه “پرید” آمده که بعدها در زبان عربی به برید تغییر نام داده است. اما به نظر مورخان مهمی چون طبری  این کلمه به معنای دم بریده است.  گویا برای مشخص کردن اسب‌هایی که پیک بودند دم آن ها را می‌بریدند و به دنب بریده معروف بودند. اما کم کم واژه کوتاه‌تر شد و برید نام پیک‌ها یا چاپارها شد. یونانی‌ها کلمه “ورد” را از همین کلمه برید برگرفتند که به معنای چاپار بود.

«پیر بریان» در کتاب امپراتوری هخامنشی  درباره  یکی از الواح اقتصادی تخت جمشید اشاره می‌کند که به موضوع پیک‌ها و نحوه فعالیت آن ها مربوط است:

« دتیه هفت مریش شراب برای جیره دریافت کرد. او سند مهر وموم شده( هلمی) از شاه داشت. از ساردیس با پیردزیش(سیستم پیک‌های راهوار) می‌آمد و نزد شاه به تخت جمشید می‌فت. یادزدهمین ماه، بیست و هفتمین سال در هیدالی.»

این “دتیه” که در این سند از او نام برده شده، داتیس فرمانده سپاه ایران در آسیای صغیر بود و با پیک خبر شورش در ایونیا را به داریوش خبر داده بود.

هردودت در یکی از کتاب‌های اصلی خود درباره نحوه ارسال خبر توضیح داده:« در شبکه‌ راه‌های ایران به فاصله هر چهار فرسنگ منزلی بود که در هر یک چابک‌ سوارانی بودند که فرامین را از پیک قبلی می‌گرفتند و به چاپارخانه بعدی می‌بردند. داریوش برای این که بتواند این نظام ارسال نامه را سریع‌تر کند دستور به ساخت جاده‌ای داده بود که به گفته هرودت جاد‌ه‌ای بزرگ و مهم بود که در سراسر آن به فاصله مشخصی ایستگاه‌هایی قرار داشت که از پایتخت‌های کشور به سمت سایر ساتراپ‌ها کشیده شده بود.

این جاده از شوش پایتخت اصلی هخامنشیان شروع می‌شد و از یک سو به سمت ساردس در لیدی و تا بندر افسوس پیش می‌رفت.

پژوهشگران طول این راه را ۲۶۸۳ کیلومتر دانسته و آن طور که هردوت در کتاب پنجم خود نوشته در بین ساردس تا شوش ۱۱۱ منزل یا همان چاپارخانه وجود داشت. به نوشته هرودت در این ۱۱۱ ایستگاه کلیه وسایل رفاهی و اسب‌های تازه نفس و اضافه به اندازه کافی وجود داشت. جاده دیگری هم از  مبدا شوش آغاز  و به سمت بیستون و همدان می‌رفت. جاده سوم سرحدات غربی را به سرحدات شرقی در دره رود سند متصل می‌کرد و این جاده‌ها نیز به چاپارخانه‌ها مجهز بودند. نکته جالب این جا بود که نامه‌ها روی الواح سنگی به خط میخی نوشته می‌شد. البته گاهی متن‌های مهم سیاسی به زبان خاصی نوشته می‌شد که اگر پیک در طول راه دچار مشکلی شد متن آن کشف نشود. بخشی از این الواح رمزی نیز متعلق به گروه دیگری بودند که داریوش آن را بنیانگذاری کرده بود و به چشم و گوش‌های شاه معروف بودند. این چشم گوش‌ها در حقیقت کسانی نبودند جز جاسوسانی که داریوش به نقاط مختلف مملکت فرستاده بود تا اداره امور را برعهده بگیرند. آنها نیز با همین پیک‌ها اخبار را به صورت مستقیم به شاه می‌فرستاندند.

نویسنده: فرزانه ابراهیمزاده

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.